برترین انجمن ایرانیان
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

دور سينه خواهرم

اذهب الى الأسفل

دور سينه خواهرم Empty دور سينه خواهرم

پست  Admin الخميس مارس 29, 2012 8:16 am

ماجرا به 3 سال پيش برميگرده ، اون موقع من 18 سال داشتم .دو سه هفته‌اي ميشد كه كلاس بدنسازي ميرفتم و احساس ميكردم سينه‌هام بزرگ شده و خوشم اومده بود.يه شب ساعت 7 از كلاس بدنسازي برگشتم خونه و ديدم هيچكس نيست ، به اتاق خواهرم رفتم و فهميدم كه مامانو بابام به خونه ‌ي يكي از آشناها رفته بودند و تا ساعت 11 برنميگشتند.رفتم لباس‌هامو عوض كردم و براي اينكه پيش خواهرم افه بيام به اتاقش رفتم و سينه‌هامو فشار دادم و گفتم:حال ميكني چه سينه‌هايي شده!؟ تيريپ بدنسازيه ديگه!؟ اونم خنديد و گفت:ديگه هر چي باشه واسه ما خانوما كه نميتوني افه بياي كه هرچي هم سينه‌هات بزرگ باشه به اندازه‌ ما نيست!؟ گفتم:كورخوندي من حاضرم شرط ببندم كه دور سينه‌هام از دور پستوناي تو يكي بزرگتره!؟ يه نگاهي بهم كرد و گفت:برو مترو بيار اندازه بگيريم.منم بدورو رفتم متري كه مامانم باهاش خياطي ميكرد را آوردم و دور سينه‌هاي خواهرمو اندازه بگيرم.بعد اونم سينه‌هاي منو اندازه گرفت و ديديم كه اون 15 سانتي‌ متر ازمن بزرگتر بود.من بهش گفتم: قبول نيست ، تو هم لباست كلفتره از ماله منه و هم سوتين داري ،اگه راست ميگي لباست را در بيار،اونم اولش گفت نه ،ولي وقتي ديد من گفتم پس شرط را باختي گفت:باشه بيا و لباس‌هاشو كند، بعدش به من گفت : پس توهم بايد پيرهنتو در بياري ، منم پيرهن و زيرپوشم را در آوردم.ديدم سوتين داره ، گفتم:نه بايد اونم در بياري ديدي من لخت شدم.گفت: فرهاد خرم نكن،گفتم خرت نميكنم، حرف حساب كه جواب نداره ،گفت باشه و بندشو از پشتش باز كرد و لخت شد.مترو بردم و همزمان با اينكه مترو ميگرفتم پستوناشم فشار ميدادم ،اونم بهم چشم ‌غوره میرفت .خلاصه اونم مال منو اندازه گرفت و آخرش اون 12 سانتي‌ متر بيشتر بود.گفت:ديدي گفتم ، آخه پسر تو همينجوريش بي‌پستون هم بخوايم حساب كنيم از من لاغرتري، چه برسه به اينكه طرفت پستونايي مثل من داشته باشه، راستم ميگفت،پستوناش هم خوشگل و نرم و هم اندازش خيلي خوب بود،خيلي دلم ميخواست بخورمش، ولي اينجوري نميشد،بايد فكري ميكردم.بهش گفتم:اصلن شايد دور سينت بخاطر پستونات از من بيشتر باشه، ولي دور شكم من بيشتره،گفت:اندازه ميگيريم.اين بار اون اول دور شكم منو اندازه گرفت و سپس منم مال اونو، بازم اون هفت‌هشت سانت بيشتر بود.گفتم: دور باسن من بيشتره ، گفت:فرهاد ، داري بهونه‌گيري ميكنيا، ولي باشه ، بيا اندازه بگير ، گفتم : با لباس كه نميشه، شايد شلوار تو كلفتتر باشه، شايد زيرش يه چيز ديگه پوشيده باشي! گفت:خيلي پررويي ، ولي چون داداشمي باشه، و شلوارشو در آورد ، منم شلوارمو در آوردم.من مال اونو اندازه گرفتم و اون كه ميخواست مال منو اندازه بگيره، كيرم شق شده بود و جلوش بود.گفت: قبول ندارم ، اينو بيار پايين.گفتم: به من چه خودت بيار پايين.يه نگاهي بهم كرد و بعدش سعي كرد كيرمو از روي شورت بده پايين.ولي از بس كيرم سفت شده بود، دوباره مثل فنر به جاي اولش برميگشت.گفتم:ميخواي دربيارم ؟! گفت:تو كه اينقدر پررو هستي، اينم در بيار.منم فوراً شورتمو نه تنها كشيدم پايين بلكه از پاهامم در آورم.تا كه كيرمو ديد، انگار كه چيز عجيب‌غريبي ميبينه، گفت:اوه نميدوستم اينا اينقدر كلفت و بزرگه ، با اين ‌دور باسن تو از من خيلي بيشتر ميشد.گفتم: نه هميشه هم كلفت نيست ، وقتي يه تيكه‌ي خوشگل و خوش‌اندام جلوش باشه، به نشونه‌ي احترام، قيام ميكنه و چون خوشش مياد كلفت ميشه.خنديد و گفت:عجب ، حتما اون تيكه‌ي خوشگل و خوش‌اندام هم منم.گفتم پس چي.خلاصه با دستش كيرمو زد پايين كه حسابي منو تحريك ميكرد.موقع اندازه گرفتن ، يكم آب كيرم ريخت رو دستش و يه دفعه دستشو زد كنار و گفت: ايي اين ديگه چي بود.شاشيدي؟ گفتم:اينم بوسه‌ي آبداري بود كه ايشون به او تيكه‌هه كردند.تو نميخواي اونو ببوسي؟! گفت: اگه نبوسم ناراحت ميشه؟! گفتم:پس چي ! اونم كه خودشم حشري شده بود، كيرمو بوسيد.گفتم:آبدار نبود. گفت: واسه آبدار شدنش بايد چيكار كنم، گفتم بايد بكني تو دهنت.اونم كرد تو دهنش.بهش گفتم:حالا مك بزن.سرتونو درد نيارم ، يه دقيقه‌اي واسم ساك زد.بعدش بهش گفتم : ميخواي بوسه‌ي خيلي آبدار ايشونم ببيني ، گفت:چجوري ؟ گفتم: تو رضايت بده، گفت: راضيم.منم شروع كردم به پستوناشو خوردن.اونم با كيرم بازي ميكرد.بعدش شورتشو كشيدم پايين و كونشو ليسيدم.خوب كه ليسيدم ، كيرمو يواش‌ يواش كردم توي كونش و يكم تو و بيرون كردم، ولي زود در آوردم، آه و اوهش رفته بود بالا ، ولي خودمونيم ، خيلي حال ميكرد.بعد رفتم سراغ كسش، چون ميدونستم، پرده داره، فقط ليسيدم و بعد وارونه شدم كه اونم كيرمو بخوره، بعد گفتم دمر بخواب.ايندفعه اساسي ميخواستم بكنمش . كيرمو كردم توي كونش و شروع كردم تلمبه زدن.آه و اوه كه ميكرد، بيشتر تحريك ميشدم.ديگه داشت آبم ميومد كه درش آوردم.خواهرمو برش گردوندم و كيرومو گذاشتم روي پستوناش و گفتم:اينم بوسه‌ي بسيار آبدار و خاليش كردم.بعد لخت توي بغل هم دراز كشيديم.و بهش گفتم:دوستت دارم و از هم لب گرفتيم.هم اون و هم من اولين سكسمونو باهم كرده بوديم.نگاه به ساعت كردم ديدم ساعت حدود دهه ، بهش گفتم ، پاشو لباساتو بپوش كه مامان اينا ممكنه امشب زودتر بيان.لباس‌هامونو پوشيدم. دوباره توي بغل هم دراز كشيدم .تا اينكه زنگ زده شد و من رفتم درو باز كردم و پس از اون به اتاق خودم رفتم.از اون شب به بعد اگر چه خيلي دلم ميخواست يه بار ديگه باهاش سكس كنم ، ولي هم موقعيتش كم پيش ميومد و هم روي اون شبي را نداشتم.يكي دوبار اومدم بهش بگم كه بيا ببينم دورسينه‌هات بيشتر شده يا نه ولي اينكارو نكردم؛ تا اينكه اون ازدواج كرد و ديگه از فكرش اومدم بيرون.
Admin
Admin
Admin

تعداد پستها : 24
تاريخ التسجيل : 2012-03-28

https://iranian.catsboard.com

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه


 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد